ارسال یکشنبه 93/5/5
دعاى يوسف عليه السلام
يوسف عزيز در تاريك خانه زندان به محضر مبارك حضرت ربّ الارباب عرضه داشت:
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ الَىَّ مِمَا يَدْعُونَنى إلَيْهِ وَ إلّاتَصْرِفْ عَنّى كَيْدَهُنَّ أصْبُ إلَيْهِنَّ وَ أكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ* فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ» «1»
يوسف گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از عملى كه مرا به آن مىخوانند، و اگر نيرنگشان را از من نگردانى به آنان رغبت مىكنم و از نادانان مىشوم.* پس پروردگارش خواستهاش را اجابت كرد و نيرنگ زنان را از او بگردانيد؛ زيرا خدا شنوا و داناست.
دعاى نوح عليه السلام
وَ نُوحاً إذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ» «2»
و نوح را [ياد كن] هنگامى كه پيش از اين [پيامبران ياد شده] ندا كرد:
[پروردگارا! مرا از اين قوم فاسد و تبهكار نجات بخش.] پس ندايش را اجابت كرديم، و او و خانوادهاش را از آن اندوه بزرگ نجات داديم.
دعاى ايوب عليه السلام
وَ أَيُّوبَ إذْنادى رَبَّهُ أَنّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَ أنْتَ أرْحَمُ الرّاحِمينَ* فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيْناهُ أهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى لِلْعابِدينَ» «3»
و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه مرا آسيب و سختى رسيده و تو مهربانترين مهربانانى.* پس ندايش را اجابت كرديم و آنچه از آسيب و سختى به او بود برطرف نموديم، و خانوادهاش را [كه در حادثهها از دستش رفته بودند] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا كرديم كه رحمتى از سوى ما و مايه پند و تذكرى براى عبادت كنندگان بود.
اگر از دل به حق آهى برآيد |
|
زمان غصه و محنت سرآيد |
تمام مشكلات جان شود حل |
|
اگر وقت سحر دل بر درآيد |
به عجز و لابه و افغان و زارى |
|
تمام حاجت سائل برآيد |
|
|
|
ببينى شاهد جان را برابر |
|
اگر دل در حريمش مضطر آيد |
|
|
|
بسر من دارم از لطف وى افسر |
|
به غير اين چگونه باور آيد |
عنايت كن غريبم بى نوايم |
|
كه دل سوى تو با چشم ترآيد |
چه خوش باشد به وقت مرگ مسكين |
|
به بالين سر تو حيدر آيد |
|
|
|
(مؤلف)
دعاى يونس عليه السلام
از دعاى يونس كه در تاريكىهاى دريا در شكم ماهى گرفتار بود و راه حلّى جز دعا نداشت بدينگونه در قرآن مجيد ياد مىكند:
وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ* فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ» «4»
و صاحب ماهى [حضرت يونس] را [ياد كن] زمانى كه خشمناك [از ميان قومش] رفت و گمان كرد كه ما [زندگى را] بر او تنگ نخواهيم گرفت، پس در تاريكىها [ى شب، زير آب، و دل ماهى] ندا داد كه معبودى جز تو نيست تو از هر عيب و نقصى منزّهى، همانا من از ستمكارانم.* پس ندايش را اجابت كرديم و از اندوه نجاتش داديم؛ و اين گونه مؤمنان را نجات مىدهيم.
دعاى زكريا عليه السلام
زكريا به وقت پيرى از نداشتن فرزند در اندوه عجيبى به سر مىبرد، حل اين مشكل رنج دهنده را جز از طريق دعا نديد، به پيشگاه حضرت حق روى آورد.
وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْداً وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ* فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ» «5»
و زكريا را [ياد كن] زمانى كه پروردگارش را ندا داد: پروردگارا! مرا تنها [و بىفرزند] مگذار؛ و تو بهترين وارثانى.* پس [نداى] او را اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم و نازايى همسرش را براى وى اصلاح نموديم، آنان همواره در كارهاى خير مىشتافتند، و ما را از روى اميد و بيم مىخواندند، و پيوسته در برابر ما فروتن بودند.
دعا در كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله
تمام انسانها به دعا نيازمندند، چرا كه در زندگى همه آنان مشكلات و بن بستهايى پيش مىآيد كه راه حلّى جز دعا و نيايش ندارد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
الدُّعاءُ جُنْدٌ مِنْ أَجْنادِ اللَّه مُجَنَّدٌ يَرُدُّ الْقَضاءَ بَعْدَ أنْ يُبْرَمَ. «6»
دعا سپاهى از سپاهيان مجهّز حضرت حق است و به اندازهاى قدرت دارد كه قضاى محتوم را دفع مىكند.
و آن حضرت فرمود:
الدُّعاءَ بَيْنَ الْأذانِ وَالْإقامَةِ لايُرَدُّ. «7»
دعا بين اذان و اقامه در طريق استجابت است و از جانب حق مردود نمىشود.
الدُّعاءُ سِلاحُ الْمُؤْمِنِ. «8»
دعا اسلحه مؤمن است.
الدَّاعى وَ الْمُؤَمِّنُ فِى الْأجْرِ شَريكانِ. «9»
آن كه دعا مىكند و آن كه آمين مىگويد در پاداش شريكند.
الدُّعاءُ مِفْتاحُ الرَّحْمَةِ، وَ الْوُضُوءُ مِفْتاحُ الصَّلاةِ، وَ الصَّلاةُ مِفْتاحُ الْجَنَّةِ. «10»
دعا كليد رحمت و وضو كليد نماز و نماز كليد بهشت است.
الدُّعاءُ هُوَ الْعِبادَةُ. «11»
دعا همان عبادت است.
الدُّعاءُ يَرُدُّ الْبَلاءَ. «12»
دعا دفع كننده بلا است.
الدُّعاءُ يَرُدُّ الْقَضاءَ. «13»
دعا دفع كننده قضاست.
الدُّعاءُ يَنْفَعُ مِمّا نَزَلَ وَ مِمّا لَمْ يَنْزِلْ، فَعَلَيْكُمْ عِبادَ اللّهِ بِالدُّعاءِ. «14»
دعا درباره آنچه به سرتان آمده و نيامده نافع است، بندگان حق در هر برنامهاى برشما باد به دعا.
الدُّعاءُ مُخُّ الْعِبادَةِ. «15»
دعا مغز عبادت است.
دعا در كلام بزرگان
صاحب رساله «نور على نور» درباره دعا مىفرمايد:
دعا كليد عطاى و وسيله قرب الى اللَّه تعالى و مخ عبادت و حيات روح و روح حيات است.
دعا كوبه باب رحمت رحيميه و سبب فتوح بركات شرح صدر و نور و ضياى سرّ است.
دعا موجب رسوخ حبّ ذكر الهى در دل و منزِّه نفس از رين شواغل است.
دعا توشه سالكان حرم كبرياى لايزال و شعار عاشقان قبله جمال و دثار عارفان كعبه جلال است.
دعا سير شهودى و كشف وجودى اهل كمال و تنها رابطه انسان با خداى متعال است.
دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت و ولوج به ملكوت عزّت است.
دعا مرقات ارتقاى انسان به مقام ولايت و رفرف اعتلاى وى به مرتبت خلّت است.
دعا واسطه اسم اعظم گرديدن انسان و دست يافتن به كنوز قرآن و دارا شدن رموز تصرف طبايع اجرام و اركان است. دعا كاسر قلب و جابر آن به أنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قلُوبُهُمْ» «16» است.
يعنى دل از ذكر و دعا شكسته شود و دل شكسته درستترين و ارزندهترين كالاى بازار هستى است كه خدا در دل شكسته است.
دعا، ياد دوست در دل راندن و نام او به زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوى گفتن و شيرين زبانى كردن است.
«دل بى دعا بها ندارد و دل بى بها، بها ندارد».
قُلْ ما يَعْبَؤُ بِكُمْ رَبّى لَوْلا دُعاؤُكُمْ» «17»
بگو: اگر دعايتان نباشد پروردگارم به شما ارجى ننهد.
صادق آل محمد صلى الله عليه و آله فرمود:
عَلَيْكُمْ بِالدُّعاءِ فَانَّكُمْ لاتَقْرَبُونَ بِمِثْلِهِ. «18»
بر شما باد به دعا كه شما همانند آن براى رسيدن به مقام قرب حق، چيزى نداريد.
جمود عين و خمول لسان از كوردلى است، هر چند كه محبت و عشق اساس ذكر و دعايند، ولى در آغاز از ذكر و مناجات و دعا محبت به بار آيد و در انجام، محبت، ذكر و دعا و سوز و گداز مىآورد.
باباى شوريده حال دامن الوند مىفرمايد:
دل نازك بسان شيشه ديرم |
|
اگر آهى كشم انديشه ديرم |
سرشكم گر بود خونين عجب نيست |
|
مو آن نخلم كه در خون ريشه ديرم |
بسر شوق سر كوى تو ديرم |
|
به دل مهر مه روى تو ديرم |
بت من كعبه من قبله من |
|
تهاى هر سو نظر سوى تو ديرم |
مو كه چون اشتران قانع بخارم |
|
جهازم چوب و خروارى ببارم |
بدين مزد قليل و رنج بسيار |
|
هنوز از روى مالك شرمسارم |
|
|
|
مو از قالوا بلى تشويش ديرم |
|
گنه از برگ و باران بيش ديرم |
اگر لاتقنطوا دستم نگيرد |
|
مو از ياويلنا انديش ديرم |
هزاران غم به دل اندوته ديرم |
|
هزار آتش بجان افروته ديرم |
به يك آه سحر كز دل برآرم |
|
هزاران مدعى را سوته ديرم |
به غير تو دگر يارى نديرم |
|
به اغيارى سرو كارى نديرم |
به دكان تو آن كاسد متاعم |
|
كه اصلًا روى بازارى نديرم |
دلم زار و حزينه چون ننالم |
|
وجودم آتشينه چون ننالم |
بمو واجن كه طاهر چند نالى |
|
چو مرگم در كمينه چون ننالم |
مو كز سوته دلانم چون ننالم |
|
مو كز بى حاصلانم چون ننالم |
به گل بلبل نشيند زار نالد |
|
مو كه دور از گلانم چون ننالم |
|
|
|
شبى خواهم كه پيغمبر ببينم |
|
دمى با ساقى كوثر نشينم |
بگيرم در بغل قبر رضا را |
|
در آن گلشن گل شادى بچينم |
خوش آن ساعت كه ديدار تو وينم |
|
كمند عنبرين تار ته وينم |
نوينه خرّمى هرگز دل من |
|
مگر آن دم كه رخسار ته وينم |
|
|
|
(باباطاهر عريان)
منبع shafaqna.com
توجه : تمام حقوق مطالب برای قرآن آسان محفوظ می باشد.
- نویسنده : مهناز ملکی
- بازدید : 284
- دیدگاه :