ارسال:دوشنبه 93/5/6
وجود تفاوت جوهری بین معجزات با فن رایج زمان خود/ تفسیر سوره بقره آیات ۲۳-۲۴
در باب قرآن، که عرض کردیم قرآن معجزه است و در معجزاتی از قبیل قرآن که تحدّی و نوعی به میدان مبارزه آمدن است، که بعضی از معجزات گذشته هم مثل معجزهی حضرت موسی از همین قبیل است: چون در زمان حضرت موسی آنطور نوشتند و گفتند، بازار کارهای خارقالعاده و جادوگری رواج زیادی داشته و با کارهای عجیبی که میکردند اذهان انسانها را بخودشان جذب میکردند. معجزهی حضرت موسی هم که نوعی به میدان آمدن و مبارزه طلبیدن از آن کسانی است که اهل آن قدرت نمائیها بودند، شبیه کار خود آنهاست. یعنی آنهاکارهایی و تردستیهایی میکردند که در یک نگاه عامیانه و سطحی میان کار آنها و کار حضرت موسی یک شباهتی وجود داشت. یعنی از نوع کار آنها: یا بگوییم شبیه کار آنها اما در سطح معجزه را حضرت موسی به عنوان مبارزه طلبی و به عنوان میدانداری در مقابل صاحبان این مایه اقتدار آنروز انجام داد.
زمان حضرت عیسی دوران رونق و رواج دانش پزشکی و پدید آمدن پزشکان بزرگ و معروف دنیاست که در سطح امپراطوری رم بخصوص امثال: بقراط و جالینوس و امثالهم یا کسانی که پیش از اینها بودند. مایههای پزشکی و شفا دادن بیمان رایج بوده، لذا معجزهی حضرت عیسی برای قانع کردن و گرفتن میدان از دست طرف دیگر معجزهای از سنخ همانهاست، یعنی به حسب بینش سطحی و عامیانه شبیه کار همانها بود، آنها مریض را معالجه میکردند،حضرت عیسی مریض لاعلاج را شفا میداد، یا مثلاً کور مادرزاد را بینا میکرد و یا مرده را زنده میکرد، یعنی چیزی در همان میدان، منتها در سطح بالاتر، که وقتی ما به معجزات پیغمبران گذشته نگاه میکنیم، میبینیم: قرآن هم همینطور است.
در محیط نزول قرآن آن چیزی که مایهی تفاخر و آیت تقدم بیقید و شرط به حساب میآمد سخن و سخنوری بود، یعنی بزرگان قبایل و حتی شاهزادههای عربی و امیرزادگان عربیهمان دوران، هنر مهمشان سخنوری بود. مثل امرء و القیس که خودش یک امیر و شاهزادهای بود، اما در عین حال معروفیتش به شعر اوست. و گفتیم که مردم عرب، مردم باذوق و شعر فهم بودند، در مقابل شعر به هیجان میآمدند و تحت تأثیر قرار میگرفتند، و همه کاری را شعر میکرد، لذا در نوع کار خود آنها در آن ساخت و صحنه، قرآن که از نوع زبان است میآید و در همهی این نوع معجزهها که میدان داری و تحدّی و مبارزهطلبی نسبت به فن رایج زمان در آنها هست یک نکتهای وجود دارد، و آن این است: که اگر چه معجزه در آن میدان است و به نظر عامیانه در همان سطح و از آن سنخ کار است، اما یک تفاوت جوهری با آن کارها دارد، ظاهر قضیه مثل هم است و یک آدم عامی وقتی نگاه میکند. این دو کار را شبیه هم میبیند، مثلاً وقتی حضرت موسی عصا را میانداخت روی زمین عصا تبدیل به یک مار بزرگ میشد.
فاذا هی حیه تسعی (۱) یک ماری که در حال حرکت کردن و جولان دادن و تکاپو بود. وقتی جادوگران را آوردند برای مقابله، آنها هم کارهایی از همین قبیل کردند: فاذا حبالهم و عصیهم یخیل الیه من سحر هم انها تسعی (۲) آنها هم عصا و ریسمان داشتند عصاها و ریسمانها را میانداختند روی زمین و کسی که نگاه میکرد خیال میکرد اینها دارند حرکت میکنند. یعنی ظاهر کار شبیه هم بود و فرعون و پیروانش وقتی دیدند در مقابل کاری که موسی با یک عصا کرده بود، اینها هم عصاها و ریسمانهای متعددی را روی زمین ریختند، وِلوِلهای شد و در آن فضا هرکس نگاه میکرد خیال میکرد بر اثر جادوگری آنها آن ریسمانها و چوبدستها دارد حرکت میکند، یعنی اینها با چشم عادی و معمولی با هم تفاوتی ندارند، اما خود اهل فن و آن کسی که ساحر است که خودش اینها را درست کرده، او وقتی میبیند. میفهمد چیزی را که پیغمبر آورده از نوع اینها نیست و ملتفت میشود یک فرق جوهری باهم دارند، اگر چه به ظاهر و با دید عامیانه در یک میدان و از یک سنخند، اما دارای یک تقاوت مرحلهای و جوهریاند، ولذا وقتی عصای موسی افتاد روی زمین و اوهم شروع کرد به حرکت کردن همین که چشم جادوگران به آن عصا افتاد، گفتند این غیر از کار ماست و بلافاصله قبل از اینکه مردم عادی بفهمند معجزه است ایمان آوردند، چون کار خودشان را به خوبی میشناختند و در مورد معجزه حضرت عیسی (ع) هم این امر صادق بود، یعنی تفاوت بین شفا دادن کور مادرزاد با شفا دادن کسی که چشم داشته و نابینا شده زیاد است و این دومی یک چیز کاملاً ممکن است، لکن آن اولی که به نظر ناممکن میآید را حضرت عیسی انجام میداد.
در مورد پیغمبر خاتم (ص) هم عیناً همینطور است. یعنی قرآن را یک کسی که آشنا به فنون فصاحت و بلاغت و اهل بیان و سخنوری نیست، شاید وقتی نگاه میکند تفاوت او را با یک سخن عربی، بخصوص اگر آن سخن عربی دارای زر و زیورهای بیانی باشد چندان نمیفهمد، اما آن کسانی که خودشان اهل سخنوری بودند همین که سخن قرآن مطرح میشد آنها میدیدند یکچیز فوقالعادهای است و از نوع کار آنها نیست. ایمان میآوردند. البته بعضی هم که خیلی لجوج و عنود بودند یک چیزی میگفتند و ایمان نمیآوردند، بالاخره:
هر درونی کو خیالاندیش شد چون دلیل آری خیالش بیش شد
این هم یک نکته در مورد معجزه بودن قرآن .۱۳۷۱/۰۲/۱۶
منبع khamenei.ir
توجه : تمام حقوق مطالب برای قرآن آسان محفوظ می باشد.
- نویسنده : مهناز ملکی
- بازدید : 279
- دیدگاه :